آنچه پیش رو دارید، چکیده مقالة «مواجهة فرهنگ و تمدن ایرانی با ظهور و ورود اسلام» است که در همایش دینپژوهان کشور در بهمن 1380 در قم پذیرفته شد و در جلد دوم مجموعه مقالات نیز به چاپ رسید.
محمد رمضانپور نویسندة این مقاله، دانش آموخته ورودی 61 در رشته معارف اسلامی و تبلیغ دانشگاه امام صادق علیه السلام و دانشجوی دکتری در رشتة «تاریخ و تمدن ملل اسلامی» در مشهد است.
رمضانپور همچنین پیش از این مسؤولیتهایی از قبیل ریاست دانشگاه آزاد اسلامی کاشمر و تدریس در دانشگاه آزاد اسلامی مشهد را بر عهده داشته است.
خلاصه چکیده:
عمده علل پذیرش اسلام توسط مردم ایران عبارت است از:
1- فرهنگ و تمدن ممتاز ایرانی و تشخیص صحیح سره از ناسره.
2- جاذبه قوی اسلام در عقاید واحکام و مخالفت اسلام با هر گونه تبعیض و اختلاف طبقاتی.
3- زندگانی سادة فاتحان ایران اسلامی در مقایسه با زرق و برق پوشالی سران سیاسی و مذهبی ایرانی.
4- نقش مهم اسلام ایرانیان مقیم یمن در زمان زندگانی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و رساندن اخبار و اطلاعات صحیح به سایر ایرانیان.
5- روش صحیح برخورد مسلمانان فاتح، بعد از شروع جنگ.
6- آشنایی ایرانیان با اسلام ناب محمدی از طریق اهل بیت و نقش سلمان در این خصوص.
و خلاصه در یک کلمه، آنچه یک ایرانی متمدن خواهان آن بود در اسلام دید و ایمان آورد.
فصل اول :
ما مردم ایران بسیار علاقهمندیم بدانیم نیاکان ما چگونه با دین مبین اسلام بر خورد کردند؛ از طرفی امروزه ما اسلام را دین حیات بخش میدانیم و آن را از جان و دل پاس میداریم.
به این منظور، ابتدا فصلی را به وضعیت فرهنگی و تمدن ایران در آستانه ظهور اسلام اختصاص میدهیم و ثابت میکنیم که ایران قبل از ورود اسلام به لحاظ فرهنگ و تمدن، علم و دانش، هنر و صنعت و سایر عناصر تمدنی از دیگران برتر بوده است. ایران همچنین قدرتی جهانی در برابر روم و این دو نیز دو قدرت مطرح شرقی و غربی بودهاند. این نکته آن قدر بدیهی است که تقریباً بدون تردید، همة مورخان آن را تصدیق کردهاند.
برای مثال، تاریخ نویس و جامعه شناس قرن هشتم هجری عبدالرحمن محمد بن خلدون در کتاب تاریخ العبر در جلد اول آن که به مقدمه ابن خلدون معروف است، فصلی را در این ادعا آورده است.
او این امر را عجیب میبیند که چگونه ایرانیان حتی در علوم اسلامی گوی سبقت را بر عربها ربودهاند و در زبان عربی نیز، باز ایرانیان دانشمندترین میباشند. او حدیثی را از پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و آله و سلم میآورد که آن حضرت فرمودند:
«اگر دانش در دورترین نقطه آسمان باشد، مردمی از ایران (فارس) آن را به دست آورند.»
مرکز علمی جندیشاپور، روی آوردن فیلسوفان و اندیشمندان یونانی پس از تعطیلی مکتب آتن در سال 528 میلادی به ایران، رفتن برزویه پزشک به هندوستان برای تهیه نسخهای از کتاب کلیله و دمنه و ترجمه آن به فارسی، زیج شهریار در علم نجوم و ... خود گواهی بر ادعای ما در فصل اول است.
در این خصوص زندگی فردی ایرانی، متمدن و آگاه به دین به نام سلمان فارسی مجسم شده است که چگونه به دنبال حقیقت از ایران تا شام و از شام تا عربستان و سرانجام به ملاقات حضرت محمد صلوات الله علیه و آله و نایل گشت. سلمان، حقانیت آن حضرت و اسلام را به کیاست دریافت و آزاده منشانه ایمان آورد و چه خوب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و او را از اهل بیت خود معرفی میکند:
«سلمان منا اهل البیت» سلمان فارسی با فطرت خویش در مقایسه بین ادیان الهی آن زمان (زرتشتی، یهودی و مسیحی) اسلام را اختیار کرد و قلم بطلانی کشید بر افکار شرک آلود و اینکه حقیقتی ثابت وجود ندارد واینکه عدهای همه ادیان را حق میدانند. او بدین گونه تصحیح نمود که این امر مقایسهای است؛ سلمان در مقایسه بین زرتشتیگری و گرایش به مسیحیت، مسیحیت را بالاتر و بهتر از دین خود دید، اما وقتی خورشید حقیقت اسلام را مشاهده کرد، دیگر مجالی نبود که به سوی ستارهها توجه نماید؛ آری، دین واقعی و حقیقی از آغاز خلقت آدم تا به امروز یکی بیش نبوده است که نام آن اسلام است.
سلمان فارسی وقتی آیات دلنشین قرآن کریم را میشنود یا تلاوت میکند، رد هر گونه نژاد پرستی و امتیاز طبقاتی را ملاحظه میکند. و چه نیکو قرآن همه مؤمنان را برادر میبیند و با خطاب «یا ایها الذین امنوا» و «یا ایها الناس» همه را به تقوا و فضیلت فرا میخواند.
قرآن کریم مرتب بر ایمان و عمل صالح تأکید میکند و هیچ قومی را بر قومی دیگر برتری نمیدهد، مگر به واسطة ایمان و عمل صالح، و بدین سبب است که حتی عربها را نیز نه تنها ترجیح نمیدهد، بلکه تهدید میکند اگراز دین برگردید خداوند دین خود را با اقوام دیگر تأیید خواهد کرد؛ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم با دست مبارک خود بر شانه سلمان فارسی میزند و میفرماید: این قوم از اقوام سلمان خواهد بود. پس اگر ایرانی برتر است، به خاطر ایمان و عمل صالح و علم و هنر است نه چیزی دیگر.
تودة مردم ایران اگر چه همه همانند سلمان نبودند، اما مشت نمونه خروار است و این سلمانها زیاد بودهاند و هستند که آرزو میکنیم ما نیز همانند سلمان به درجة اهل بیتی پیامبر برسیم؛ به ویژه اینکه امروز میبینیم در روی کره زمین در میان میلیارد و اندی جمعیت مسلمان، ما ایرانیها به اهل بیت آن حضرت نزدیکتریم.
سلمان محمدی در هنگام حاکمیت در مدائن نیز آبروی اسلام و ایرانیها را حفظ نمود و به مانند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام حکومتی عادلانه را پایهگذاری کرد. او بر عربهای برتری جو و آلوده به دنیا خرده میگرفت و معتقد بود حکومت وسیلة خدمت به بندگان خداوند است نه فخر فروشی و برتری بر دیگران.
فصل دوم:
در بخش دوم این نکته را با توجه به منابع معتبر به ویژه قرآن کریم، نهج البلاغه و منابع تاریخی ثابت میکنیم که عربها قومی مشرک و بت پرست و خرافی بودند و به لحاظ اقتصادی نیز بسیار فقیر که بر سر لقمه نانی، قتل و غارت میکردند و اعمال و کردار زشتی را مرتکب میشدند که به قول علی علیه السلام در نهج البلاغه،إن الله بعث محمداً صلی الله علیه و آله و سلم نذیراً للعالمین وامیناً علی التنزیل و انتم معشر العرب علی شر دینٍ و فی شر دارٍ، منیخون بین حجارة خشنٍ و حیات صم تشربون الکدر و تاکلون الجشب، و تسفکون دماءکم، و تقطعون ارحامکم و الاصنام فیکم منصوبه و الاثام بکم معصوبه»(خطبه 26 نهج البلاغه)
خداوند متعال، محمد که درود خداوند بر او و خاندانش باد را تبلیغ کننده بر عالمیان و امین برای فرستادن قرآن و رسالت ، مبعوث نمود. در آن حال شما گروه عرب، دارای بدترین دین بودید و در بدترین جامعه زندگی میکردید. در میان سنگهای سخت ومارهای ناشنوا سکنی داشتید.آبهای تیره میآشامیدید و غذای خشن میخوردید و خونهای یکدیگر را میریختید و از خویشاوندان خود قطع رابطه مینمودید. بتها در میان شما (برای پرستش) نصب شده و گناهان و انحرافها سخت به شما بسته بود.
در ذیل تفسیر آیه قرآن کریم،«ولو نزلنا علی بعض الاعجمین فقرأه علیهم ما کانوا به مؤمنین»
اگر قرآن را بر فردی از عجم فرومیفرستادیم اینان (اعراب) هرگز ایمان نمیآوردند.»
امام صادق علیه السلام فرمودند:
«آری اگر قرآن بر عجم نازل شده بود، عرب به آن ایمان نمیآورد؛ ولی بر عرب نازل گشت و عجم ایمان آورد و این فضیلت عجم است.»
همچنین آن حضرت فرمودند: آن کس که اسلام را از روی رغبت و میل پذیرفته است، بهتر است از آنکه اسلام را از روی ترس پذیرفته است. منافقان عرب از روی ترس اسلام را پذیرفتند و ایمانشان حقیقی نیست اما ایرانیان به میل و رغبت خود اسلام را پذیرفتند؛ البته در هر قومی استثنا وجود دارد و در این گونه موارد، منظور کلیه عربها یا تمام ایرانیها نیست، بلکه شامل اکثریت میشود. در ضمن باید توجه نمود که عربها درست است که اکثریت آنها افرادی بی تمدن و عقب مانده از علم و فضیلت بودهاند، اما پس از گرویدن به اسلام و تحت تأثیر افکار و احکام سراسر متعالی اسلام متمدن شدند و پیشرفت نمودند که امپراطوری اسلامی در مدت چند قرن شرق و غرب را فرا میگیرد؛ و این معجزه اسلام است که پیامبر بزرگوار اسلام در میان این قوم عقب مانده توانست آنان را متحد گرداند و خداوند چه نیکو انتخاب میکند تا زمینة گرایش از هر جهت فراهم باشد و مردم به حق روی آورند؛ اگر طالب و خواهندة آن باشند (والله أعلم حیث یجعل رسالته)
فصل سوم:
در فصل سوم مقاله، روابط عربها و ایرانیها را در آستانه ظهور و ورود اسلام بررسی میکنیم. در واقع، این فصل با تکیه بر شواهد تاریخی، همان مطلب گذشته را ثابت میکند. اکثر عربها و حتی پادشاهان آنها قابل مقایسه با ایرانیان و شاهان ایرانی نبودهاند و گاه با حمله به سرحدات ایران و غارت بلافاصله با اقتدار حکام ساسانی سرجایشان نشستهاند و هیچ گاه فکر حمله به ایران را در ذهن نمیپروراندند، زیرا قدرتی نداشتند، بلکه بیشتر تحت الحمایه و دست نشاندة ایران بودند؛ از طرفی وضع خاص جغرافیایی و خشک بودن منطقة عربستان، جاذبهای برای ایرانیان نداشت و بیشتر شعرای عرب همچون اعشی و دیگران به درگاه خسرو ایران میآمدند تا پاداشی دریافت دارند.
در جنوب شبه جزیره عربستان، سرزمین یمن قرار دارد که در مقایسه با سایر نواحی عربستان خوشبختترین ناحیه است و تمدن کوچکی در آن وجود داشته است. پادشاهان حمیر بر آن نواحی در آستانه اسلام حکومت میکردند. هر چند ابرهه و فرزندانش مدتی حمیریان را کنار زدند و کلیسایی به نام« قُلیس» در صنعا ساختند که مردم را از کعبه باز دارند، اما با حمایت لشکری از ایران دوباره حمیریان بر سر کار آمدند و در یمن حکومت کردند.
ایرانیان که به کمک شاهزاده حمیری آمده بودند، به ابناء الاحرار (پسران آزادگان) معروف شدند و در یمن اقامت گزیدند. اینان اولین مسلمانان ایرانی هستند که در زمان پیامبر به اسلام ایمان میآورند و نقشی مهم در رساندن پیام رهایی بخش اسلام به ایرانیان سایر مناطق داشتهاند. (متأسفانه عدهای خواستهاند اسلام ایرانیان را ناشی از اعراب در زمان خلیفه دوم بدانند که ایرانی به خاطر ترس از شمشیر یا امید به دنیا و ... ایمان آورد اما تاریخ این را تکذیب میکند؛ در واقع، اکثر ایرانیها به برکت تمدن بالایی که داشتند اسلام را عالی یافتند و ایمان آوردند.)
فصل چهارم:
در فصل چهارم, به علل پذیرش اسلام از سوی مردم ایران پرداخته شده است. در این فصل ثابت شده است که اکثر ایرانیها پس از ظهور اسلام به خاطر رشد فکری و برخورداری از تمدن و فرهنگ غنی، عاشقانه ایمان آوردهاند و در مقایسه بین حاکمان خود با حاکمان اسلامی برتری را به حکام اسلامی دادهاند. ایرانیان همچنین در مقایسه بین افکار و عقاید، آیین زرتشتی را که همگام با ستمکاران ساسانی مردم را در فضای امتیازات طبقاتی و ... قرار داده بودند، فاسد دانستند. در اسلام هیچ یک از این تبعیضات به چشم نمیخورد؛ اگر چه بعدها امویان و عباسیان بر آن تکیه کردند، اما در حکام اولیه و فرماندهان صدر اسلام، سادگی و درستی بیشتر نمودار بود؛ به خصوص که از طریق ایرانیان مقیم یمن، اخبار و اطلاعاتی از زندگی پیامبر واهل بیت آن حضرت به گوش آنان رسیده بود.
از طرفی نیاز عربهای مسلمان به ایرانیان در آثار وکردار خود، از همان آغاز ایرانیان را به متن جامعه اسلامی وارد نمود و همانگونه که گفتیم، سلمان اولین مسلمان ایرانی حاکم مدائن شد و به تبع، سایر ایرانیها نیز در خلافت اسلامی نقش داشتند. اینان تشریفات پر زرق و برق شاهان ساسانی یا فرماندهان لشکری ساسانیان را دیده بودند و در مقایسه با سادگی لشکر اسلام، حق را به مسلمانان میدادند. از طرفی همان گونه که در اصل اسلام اجبار و زور نیست،
«لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی»
آنان میدیدند که مسلمانان قبل از شروع جنگ، مردم را آزاد میگذاشتند که یا اسلام اختیار کنند یا جزیه دهند یا اینکه مردانه نبرد کنند؛ که این مساوی با زور در پذیرش دعوت نیست و اخذ جزیه یا مالیات به خاطر امنیت جان و مال و ناموس آنان بود. حتی تاریخ نشان میدهد که شروع جنگ ایران و اعراب به خاطر تحرکات فرماندهان کم تجربة ایرانی بوده است و اعراب جنبة دفاعی داشتهاند.
جزیهای که در تاریخ آمده است، بسیار ناچیز بوده است که آن هم بر ثروتمندان و آنهایی که توانایی داشتند بریده میشد و مجموعه جزیه سالیانه به اندازه چند روز کار (کمتر از یک هفته) در سال میشد. این مالیات، قابل مقایسه با مالیاتهایی که به دربار ساسانی میدادند، نبود و از همه مهمتر برخورد الهی پیامبر اسلامی صلی علیه و آله و سلم با ایرانیان است که نمود آن هنگامی است که در نامهای به خسرو پرویز او را به اسلام دعوت فرمود. خسرو پرویز متأسفانه با عدم درک شرایط و اوضاع زمان خویش به عامل خود در یمن (که دست نشاندة ایران بود) نامه مینویسد که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را به نزد وی اعزام کند.
باذان شاهزاده حمیری دست نشانده ایران در یمن، دو نفر ایرانی ( از ایرانیان مقیم یمن) را به نامهای بابویه و خسرو به مدینه میفرستد تا پیام شاه ایران را به اطلاع پیامبر برسانند.
تصور عربها از ایرانیان به گونهای بود که مشرکان اعلام کردند: دیگر برای محمد خلاصی نخواهد بود، چون ملک الملوک خسرو پرویز با او طرف شده است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با برخوردی کریمانه و اخلاقی شایسته (انک لعلی خلق عظیم) به آنان فرمود: روز بعد بیایید تا پاسخ شما را بدهم.
روز بعد که آمدند فرمود: شیرویه دیشب شکم پدرش خسرو پرویز را درید و او را هلاک ساخت. پیامبر اسلام به آنان فهماند که این خبر غیبی است. پس فرمود: شما به یمن باز گردید و به باذان بگویید اسلام اختیار کند. پیامبر این دو نفر ایرانی را همراه با هدایایی روانه یمن کردند و آن دو ماجرا را به باذان گزارش کردند.
باذان گفت: ما چند روزی درنگ میکنیم، اگر این مطلب درست از کار درآمد، معلوم میشود که وی پیغمبر خداوند است، آنگاه تصمیم خود را خواهیم گرفت.
چند روزی گذشت که پیکی از تیسفون رسید و نامهای از طرف شیرویه برای باذان آورد که او پادشاه ایران است و تا اطلاع ثانوی شخصی که مدعی نبوت است را آزاد بگذارد و موجبات ناراحتی او را فراهم نسازد. باذان و بسیاری از ایرانیان مقیم یمن مسلمان میشوند و اینان نخستین ایرانیانی هستند که مسلمان میشوند.
باذان از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، حاکم یمن باقی ماند و فرزندش (شهر بن باذان) نیز در زمان پیامبر حاکم یمن میشود. او در برابر اسود عنسی که مدعی پیامبری شده بود، جنگید و شهید شد (نخستین شهید ایران) و مجدداً پس از کشته شدن اسود عنسی، دوباره حکومت یمن به دست مسلمانان یمنی و ایرانیان مقیم یمن میافتد.
این چنین تاریخ گواه است که ایرانیان نه از ترس و طمع، بلکه به علل فوق مسلمان شدند و اسلام را پیش از سایر اقوام تبلیغ کردند و اکنون نیز سردمدار اسلام واقعیاند.
|